جدول جو
جدول جو

معنی غصه خور - جستجوی لغت در جدول جو

غصه خور
غصه خورنده، کسی که غم می خورد
تصویری از غصه خور
تصویر غصه خور
فرهنگ فارسی عمید
غصه خور
(بَ)
غم خورنده. اندوهگین:
ناامیدان غصه خور مائیم
عبرت کار یکدگر مائیم.
خاقانی.
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و زمی
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غصه خور
انداکن انداگن اندوهگین کسی که غم خورد اندوهگین، کسی که غم و اندوه را در دل دارد و اظهار نکند (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غصه پرور
تصویر غصه پرور
غم پرور، پرغصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه خوردن
تصویر غصه خوردن
غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه دار
تصویر غصه دار
غمناک، اندوهگین، دارای غم و غصه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قا)
مناسب و لایق و شایسته و سزاوار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو تَ / تِ)
در تداول عوام، سرخور. کودک شوم و ناخجسته که شآمت او سبب مرگ کسان او شود. کودک شوم که زادن او موجب مردن پدر یا مادر یا هردو شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آنکه در آب غوطه خورد. غواص. (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب. سر به آب فروبرنده: قمّاس، غوطه خور. (منتهی الارب) ، هر چیزی که در زیر آب فروشده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
غم پرور. پرغصه:
سنگ در آبگینه خانه چرخ
این دل غصه پرور اندازد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مغموم و مهموم، و دم فروبسته از اندوه و خشم و قهر. (ناظم الاطباء). غمناک. اندوهگین. رجوع به غصه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
به معنی گه خوار باشد. رجوع بدین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ شُدَ)
غم و اندوه خوردن. غم و اندوه را در دل پنهان کردن و اظهار وی نکردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غصه شود:
باز رفتند و غصه میخوردند
خواجه را جستجوی میکردند.
نظامی.
نباشد سود من زین قصه کردن
به جز اندوه جان و غصه خوردن.
نظامی.
چون حاصل آدمی درین شورستان
جز خوردن غصه نیست یاکندن جان.
خیام.
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی
گوید ترا که باده مخور گو هو الغفور.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ / صِ خوَ / خُ)
غمخواری.
- غصه خوری کسی را کردن، غم او را خوردن. تحسر
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوطه خور
تصویر غوطه خور
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
خورش خور خورنده غذا، خورنده هر نوع خوراک جز شیر: این بچه هنوز غذا خور نشده است
فرهنگ لغت هوشیار
غم خوردن اندوه بردن، غم و اندوه را در دل پنهان داشتن و اظهار نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه خوری
تصویر غصه خوری
غمخواری غمخوری دلسوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه دار
تصویر غصه دار
غمناک، اندوهناک، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهناک، اندوهگین، غصه مند، غمدار، غمگین، غمین، محزون، مغموم
متضاد: مشعوف
فرهنگ واژه مترادف متضاد